وقتی حقیقت دین  الهی، عبارت از حقیقتی باشد که بیانگر برآیند ملکوتی عقاید و اعمال دنیوی است و وقتی این برآیند، عمدتا توسط متون دینی ثابت گردد و وقتی وحی الهی، مهم ترین متن دینی تلقی شود؛ پرسش از رابطه دین و تجربه دینی، به رابطه وحی و تجربه دینی برمی گردد. پرسشهای اصلی در بحث تجربه دینی عبارتند از این که آیا حقیقت دین همان تجربه دینی است؟ آیا وحی الهی، همان تجربه دینی است؟ آیا تجربه عرفانی همان تجربه دینی است؟ پاسخ به این پرسش ها با بررسی ماهیت تجربه دینی، تجربه عرفانی و وحی؛ یعنی با روش پدیدارشناختی، روشن می گردد. چیستی حقیقت وحی، از طریق قرآن و سنت، تجربه عرفانی از طریق عارفان و اهل شهود و تجربه دینی از طریق نظریه پردازان آن بدست می آید. نگارنده، در این گفتار در صدد است تا مغایرت حقیقت دین با تجربه دینی را نشان دهد. بحث مغایرت وحی با تجربه دینی، در بحث نبوت شناسی به تفصیل خواهد آمد.
 
واژه دین، با صرف نظر از اصل پیش گفته، در قرآن به دو معنای اصلی این جهانی و جهان پس از مرگ، به کار رفته است. در حوزه معنایی این جهانی، عبارت است از رفتارها و اعمال مبتنی بر پیام پیشوایان و حدود الهی که دین قیم و دین حق خوانده می شود و حوزه معنایی جهان پس از مرگ ، عبارت است از انتقال نیکوکاران و مؤمنان به بهشت و پاداش حیات جاودان و انتقال بدکاران و کافران به دوزخ و عذاب ابدی. این دو معنا، نشانگر این است که از دیدگاه قرآن هم زندگی این جهانی و هم زندگی عالم پس از مرگ، تقدس دارد و تجاوز به حقوق دیگران در این جهان را مجازات در آن جهان معرفی می کند. پس دین، عبارت از حقایقی که بیانگر نتیجه و برآیند اخروی اعتقادات، کردارها و رفتارهای آدمی در دنیا است. حال اگر دینی به حق تعالی انتساب یافت، برآیند اخروی اعتقادات و رفتارهای آدمیان، مطابق با واقع بیان شده است و این برآیند قابل اعتماد است. در غیر این صورت، نمی توان در کشف رابطه اعمال دنیوی با سعادت و شقاوت اخروی به دین غیر الهی تکیه کرد.
 
روش شناسی مسأله مطابقت یا عدم مطابقت دین با تجربه دینی، پدیدارشناسانه است؛ بدین بیان که ابتدا بررسی می کنیم که پدیده های دین و تجربه دینی، هریک به چه معناست تا مغایرت یا عدم مغایرت آنها معلوم گردد. این نگاشته به پدیدار شناسی تجربه دینی از دیدگاه شلایر ماخر (۱۸۳۴- ۱۷۶۸)، آلستون (۱۹۲۱) و پراود فوت (۱۹۳۹) و انواع آن از نظر ریچارد سویین برن؟ (۱۹۳۴) پرداخته و سپس با توجه به بحث چیستی دین، مغایرت دین با تجربه دینی کشف می گردد. همان گونه که گفته شد برای شناخت معنای تجربه دینی، باید به سراغ نظریه پردازان آن رفت تا به تعریف دقیق آن پی برده، آنگاه در مقام مقایسه با وحی بر آمد.
 

دیدگاه شلایر ماخر

شلایرماخر، اولین کسی است که اصطلاح «احساس دینی» را مطرح کرد. بعد از ایشان ویلیام جیمزه (۱۹۱۰-۱۸۴۲) ، کتابی با عنوان «تنوع تجربه های دینی» نگاشت. علت طرح این بحث توسط شلایرماخر در مقدمه کتاب وی با عنوان «درباره دین» آمده است. وی می گوید: در مراسم سالگرد جشن تولدش، تعدادی از دوستانش نزد وی آمده، به او گفتند: الحاد و بی دینی در قرن نوزدهم به اوج خود رسیده است و تقریبا اکثر مردم و دانشمندان به سمت الحاد روی آورده اند. شما به عنوان یک متکلم، چرا هیچ قدمی در راه دفاع از دین برنمی داری؟ چرا نمی گویی که دین، حق حیات دارد؛ چرا کاربردهای آن را بیان نمی کنی؟ ایشان نیز به همین منظور، کتاب مختصری با عنوان «درباره دین» مینویسد و در آن بیان می کند که ما باید بدانیم که دین چیست؟ ایشان چند فرض را ذکر و همه را نقد می کند تا به ادعای خویش برسد. وی، برهان خود را با این فرضها آغاز می کند:
 
آیا دین، متافیزیک است؟ جواب: دین با متافیزیک تفاوت دارد. آیا دین، اخلاق است؟ می گوید: اینها، در حقیقت مجزایند بر خلاف برکلی که تلفیقی بین اخلاق و دین ایجاد کرده است. آیا دین، عرفان است؟ شبیه آنچه که بعدها، والتر استیس (۱۹۶۷ ۱۸۸۶) ادعا کرد. این بیان را نیز رد می کند و در نهایت نتیجه می گیرد که دین عبارت است از تجربه دینی و تجربه دینی را احساس اتکا به موجود و حقیقت مطلق معرفی می کند. احساس اتکای به موجود مطلق، احساس اتکای یک پارچه به مبدا یا قدرتی متمایز از جهان؛ بدین ترتیب وی تجربه دینی را از سنخ احساس تلقی می کند نه از سنخ ادراک.
 
وی می گوید: طبق این تعریف، دیگر دین، از سنخ معرفت و امر شناختاری نیست؛ یعنی، زبان دین، زبان شناختاری نیست. دین، بار معرفتی و شناختاری ندارد؛ زیرا یک احساس به ما میدهد؛ احساسی معنوی که به تعبیر برخی روان شناسان ما را از تنهایی بیرون آورده و نوعی حال معنوی به ما می دهد. ردولف اتو (۱۹۳۷- ۱۸۶۹) نیز دقیقا تعریف شلایرماخر را پذیرفته و سعی می کند این نظریه را بر ادیان آسمانی و ابراهیمی منطبق کند. شلایرماخر بر این باور است که با هماهنگی میان دین و تجربه دینی؛ همه انسانها، حتى انسانهای قرن نوزدهم هم دین داشته و از تجربه دینی بهره مند می باشند و هیچ کس نیست که احساس اتکای به موجود مطلق به یک موجودی ماورای این جهان را نداشته باشد؛ حتی، هنرمندان - که در ظاهر بیدین ترین انسان ها در قرن نوزدهم می باشند - دیندارتر از دیگران هستند؛ به دلیل این که بهره مندی آنان از این احساس اتکا، بیشتر و شدیدتر است. این حالت حتی در افراد مصرف کننده مواد مخدر؛ به تعبیر استیس در کتاب عرفان و فلسفه وجود دارد. سرانجام وی به دوستان خود چنین پاسخ میدهد که دغدغه بی دینی قرن نوزدهم را نداشته باشید. بنابراین، وقتی که تجربه دینی به عنوان یک احساس تلقی شود، این احساس، مراتبی خواهد داشت به طوری که ممکن است کسی بگوید: مرتبه شدید این احساس، همان وحی است که خدا به پیغمبر ارسال کرده و او دریافت نموده است.
 
منبع: کلام نوین اسلامی، عبدالحسین خسروپناه، انتشارات تعلیم و تربیت اسلامی، چاپ اول، قم 1390